سینما تبریز

سانس ویژه کودک و نوجوان

هر چهارشنبه در سینما ۲۹ بهمن تبریز
صفحه اصلی نقد فیلم مصاحبه بیوگرافی هنرمندان استان
سینما تبریز
نگار
کارگردان رامبد جوان
مشاهده اطلاعات فیلم
سینما تبریز
نهنگ عنبر ۲: سلکشن رویا
رضا عطاران ، مهناز افشار، ویشکا آسایش، حسام نواب صفوى، امیرحسین آرمان، سیروس گرجستانى،
مشاهده اطلاعات فیلم
سینما تبریز
رگ خواب
لیلا حاتمی، کورش تهامی، الهام کردا، لیلا موسوی، خسرو بامداد، اصغر پیران،بهزاد رحیم خانی، غزاله جزایری، بامداد نعمت الله، شکوفه هاشمیان، نوشین تبریزی...
مشاهده اطلاعات فیلم
سینما تبریز
ساعت 5 عصر
کارگردان مهران مدیری
مشاهده اطلاعات فیلم
سینما تبریز
تابستان داغ
کارگردان ابراهیم ایرج زاد
مشاهده اطلاعات فیلم
سینما تبریز
من و شارمین
کارگردان بیژن شیرمرز
مشاهده اطلاعات فیلم

باشگاه مشتریان سینما تبریز

کمپین هواداری
ناحیه کاربری ورود
باشگاه مشتریان سینما تبریز

نقد فیلم

امروز جمعه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ

نقد و بررسی فیلم

با عرض سلام به طرفداران و حامیان سینما تبریز هر نقدی که داشتین همینجا تو نظرات برای سینما تبریز ارسال کنین تا بعد از بررسی ها توسط کارشناسان بعد از بررسی های لازم تو سایت به نام شخصیتون نقد شما ثبت میشه با تشکر و سپاس سینما تبریز

دیدگاه‌ها

شماهم دیدگاه خود را بنویسید. بعد از تایید سينما تبريز منتشر می‌شود.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.

آخرین دیدگاه‌ها

علی سعادتی

برای فیلم بیست و یک روز بعد :
این فیلم در وهله اول انسان را به یاد تولیدات سالهای اوج کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می اندازد. کیفیتش هم به خوبی همانهاست و مخاطب را با خود همراه میکند راستش در نیمه اول فیلم میترسیدم که نکند چگونگی وارد شدن یک کودک به انجمن فیلم کوتاه و جدی گرفته شدن او و تلاش برای فیلم کوتاه ساختن در حد پیش فرض بماند اما شخصیت خلق شده کودک باعث میشود که این موضوع ساخته شود و نیازی به روایت بیشتر چگونگی این مسئله در فیلم نباشد با این وجود اما چند اشتباه کوچک و بزرگ باعث شده تا در بهترین حالت با فیلمی متوسط سر و کار داشته باشیم. مشکل اول فیلم میتواند کل فیلم را پا در هوا کند. تاخیر در تماس گرفتن تهیه کننده با پسر باعث تمامی اتفاقات میشود و همانجا که آقای کارگردان دلیل تلاش برای متوقف کردن قطار را میپرسد تلاش نویسنده فیلم بیست و یک روز بعد برای نشان دادن دلیل تاخیر است. در واقع آقای کارگردان مشغول کلنجار رفتن با این طرح اولیه بوده و پس از چند روز که کلنجار رفتنش تمام شده تصمیم به خرید طرح میگیرد. اما مشکل اصلی این است که وقتی طرحی تا این حد برای کسی جذاب است که همان لحظه در ذهنش ایجاد سوال میکند، طبیعی تر آنست که آنرا همان روز بخرد و بعد با آن کلنجار برود نه اینکه اول کلنجار برود و بعد بخواهد بخرد! پس منطق کار گویی بد طراحی شده است. اگر هم دلیل تاخیر چیز دیگریست باید در دنیای فیلم به نوعی نشان داده شود که متاسفانه این اتفاق نمی‌افتد. مشکل دوم فیلم مشکل در بخشی از داستان فیلم است. وقتی طلبکار چکی یک میلیونی را از دست پسر میگیرد منطقی آنست که برود و آنرا با خود پسر نقد کند و پولش را از روی آن بردارد نه اینکه چک را پیش خود نگه دارد و بگوید هر موقع پولم را دادی چک را پس میدهم! این اشتباه کل اتفاقات رخ داده در بعد از این ماجرا را که به تبع این مسئله ایجاد میشود پا در هوا میکند. مشکل سوم فیلم مشکل رواییست. بود و نبود پدر سینا (پسر پولدار قصه) هیچ فرقی ندارد و میتوانست روایت نشود. هدیه دادن دوربین هم به دلیلی که در مشکل بعدی میگویم هیچ مسئله ای را در داستان حل نمیکند. مشکل چهارم به قصه بر میگردد. در این فیلم مسئله ساختن فیلم توسط کودک آنهم با آن موضوع خاص که در سر دارد مقدمه ای برای داستان اصلی که تلاش برای نجات دادن جان مادر است میشود. در این شکل از پایان بندی، ماجرا آنجا که باید شروع شود به پایان میپذیرد. در واقع ایستادن قطار توسط پسر در شکل فعلی فقط نیروییست که از بابت این اتفاقات نصیب او شده است. ولی با این ایستادن چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ و اصلا بعدش چه؟ ممکن است عده ای قطار را نماد تکنولوژی و مشکلات پیش آمده توسط آن از جمله سرطان بگیرند و مسئله ایستادن قطار توسط پسر را به شکل نمادین نشانه تلاش و موفقیت پسر در رفع مشکلات بعدی بدانند اما هیچ نمادی به خودی خود ساخته نمیشود و قطار در این فیلم نمادی از هیچ چیز نشده است. اینجاست که پایان ابتر میماند و به نظر من اگر نشان داده میشد که مسافرین از داخل قطار به بیرون نگاه میکنند و بعضی از آنها پیاده میشوند میتوانست به شکلی نمادین موضوع را حل کند چون در بخش ورود برادر کودک داستان در قطار با انسانهایی روبه رو میشویم که سعی در حل مشکل پسر کوچک و دیگر مسایل دارند و به بیرون نگاه کردن آنان و پیاده شدن بعضی از آنها از قطار به شکل نمادین نشانه ای از رفع مشکلات توسط مسافرین قطاریست که همیشه از کنار حاشیه نشینان رد میشدند و هیچ نگاهی به انان نمیکردند اما موضوع در پایان فیلم تغییر میکند وآنان از قطار پیاده میشوند و کاری که خود کودک فیلم هم نمیدانست برای چه باید انجام میداد بعد از آنکه با قدرت درون توانست به انجامش برساند، به نتیجه ای ملموس میرسد و اینگونه بین داستان اول و دوم ارتباط برقرار شود؛ ارتباطی که با توجه به پایان بندی فعلی فیلم برقرار نمیشود. ضمن اینکه با توجه به فضای فیلم پایان بندی نمادین و رویایی ذکر شده نه تنها باعث شعار زدگی نمیشد که فیلم را تبدیل به فیلمی با تاثیر اجتماعی میکرد.

سينما تبريز:

با سلام خدمت آقای سعادتی عزیز ممنونیم نقد شما هم اینک با نام شما در سایت انتشار داده شد با تشکر و سپاس فراوان سینما تبریز
۱۶ مرداد ۹۶، ۲۰:۵۰

طاهر خدایی

فیلم سینمایی "اکسیدان" ساخدته حامد محمدی

بنام خدا
فیلم سینمایی اکسیدان به نویسندگی و کارگردانی حامد محمدی و بازی جواد عزتی امیر جعفری شقایق دهقان و....داستان مردی جوان با بازی جواد عزتی از طبقه متوسط و تقریبا سنتی را روایت میکند که در تلاش است تا بزودی با نامزد خود ازدواج کند برای همین از کارفرمای خود وامی پنجاه میلیون تومانی دریافت کرده و آنرا به نامزدش میدهد تا از آن نگهداری کند تا موعد مقرر فرا برسد از طرف دیگر نامزد این مرد با بازی لیندا کیانی دختری جوان از همان طبقه متوسط و سنتی است با این تفاوت که این دختر شخصیتی هیجان طلب لذت جو و بلند پرواز دارد که در اصطلاح روانشناسی شخصیت هیستریونیک یا نمایشی و اغواگر نامیده میشود که سودای رفتن به غرب را در سر دارد و بارها این درخواست را با نامزدش مطرح کرده و با مخالفت شدید او مواجه شده.
اما ماجرای اصلی از آنجایی شروع میشود که وام پنجاه میلیونی توسط مرد جوان به امانت نزد دختر سپرده میشود و او همان شب با دوستش به صورت قاچاقی از کشور خارج میشود و مرد برای بازگرداندن او و گرفتن سریع ویزا دست به دامن مردی میشود که به نظر میرسد قاچاقچی و یا کار چاق کن است این فرد که امیر جعفری نقش او را ایفا کرده و شخصیتی ضداجتماعی و بیش فعال و هوسران دارد تغییر دین و مذهب و خروج از کشور به بهانه نداشتن امنیت جانی از طرف نظام را پیشنهاد میدهد برای همین آنها برای به دست آوردن لباس و لوازم لازم دست به زور گیری از یک کشیش ارمنی میزنند که این سکانس الهام گرفته شده از داستان بینوایان ویکتور هوگو و شخص ژان وال ژان است گذشته از ایرادات فیلمنامه در این قسمت از فیلم اکثر رویدادها در این بخش را میتوان به نوعی کم لطفی یا بی احترامی به هموطنان ارمنی و دین مسیحیت تلقی کرد گذشته از آن سراسر فیلم پر از شوخیها و اشارات و رفتارهای سخیف و آشکار جنسی است که اکثرا توسط مرد قاچاقچی انجام میشود و جالب اینکه به سخره گرفته شدن هموطنان ارمنی و دین مسیح با چند جمله ساده لوحانه و عوامفریبانه از طرف مرد قاچاقچی مثل ادای احترام به حضرت عیسی و اینکه من نوکر تمام پیامبران هستم و بوسیدن کتاب مقدس از طرف او توجیه میشود نکات روانشناسانه واجتماعی فرهنگی که از این فیلم میتوان دریافت کرد اولا ترسیم تغییر و دگرگونی ساختارها و هنجارهای فرهنگی و عرفی جامعه ایرانی به غربی اعم از نگهداری حیوانات خانگی و بی پروایی در برخورد با جنس مخالف مخصوصا از طرف بانوان است که به خوبی در رفتارهای زن میانسالی که عشق یا هوسی یک طرفه نسبت به مرد جوان دارد مشهود است.نکته بعد اینکه مرد جوان اگر بینش و شناخت و دانش کافی نسبت به نامزدش و رفتار و گفتار او داشت باید در میافت که آن دختر همسر مناسبی برای او نیست و تعهد کافی و لازم نسبت به او را نخواهد داشت چون اگر داشت او را ترک نمیکرد پس این همه دردسر و قانون شکنی بخاطر او ارزشش را ندارد دوم بیماران همجنس خواه و تغییر جنسیتی یا ترنسها هستند که مشکلات قانونی و فرهنگی آنها در فیلم به تصویر کشیده شد که در نوع خود این فیلم پیشرو و ساختار شکن به حساب می آید و لازم است که مسولین طرحهایی برای حل و تسهیل مشکلات این اقشار در نظر بگیرند تا مسایل آنان از طرف بیگانگان دستاویزی برای تخریب نظام جمهوری اسلامی و دین اسلام قرار نگیرد.ساختارشکنی بعدی رفتن دوربین این فیلم به داخل فضای دو سفارتخانه غربی و به تصویر کشیدن کارمندان زن بی حجاب آنهاست که آنجا را خاک کشور خود تلقی کرده و مانند کشور خود در آنجا رفت و آمد و زندگی میکنند. در کل شاید از کارگردانی که اثری مانند فرشته ها باهم می آیند را در کارنامه دارد انتظار ساخت چنین اثری نمی رفت و نکات آخر اینکه پایان فیلم کمی عجولانه و تصنعی به نظر میرسد هر چند که نقش خانوم مهندس فیلم با بازی شقایق دهقان درک درستی از شخصیت مرد جوان به دست آورد و به این بینش رسید که چنین فردی سرشار از تعهد و از خود گذشتگی بوده و برای زندگی مشترک مناسب است بینشی که نامزد مرد جوان هرگز به آن نرسید و مسیر انحطاط را در پیش گرفت در پایان اینکه اگر این فیلم با نقدهای مناسب و معرفی اصولی و دادن آگاهی لازم پیش و پس از اکران همراه نباشد برای قشر کودک و نوجوان اصلا مناسب به نظر نمیرسد هر چند که برای بقیه گروههای سنی هم چندان مناسب به نظر نمیرسد و درنهایت پیام و هشدار فیلم را میتوان به نوعی توجه به موج مهاجرت به غرب در دهه اخیر و جستجوی بهشت آرزوها در آنسوی مرزها به حساب آورد و آنرا زنگ خطری جدی دانست.

خدایی

طاهر خدایی

یادداشتی بر فیلم " تیک آف "


بنام خدا
فیلم سینمایی تیک آف به کارگردانی احسان عبدی پور و بازی مصطفی زمانی پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی روایتگر چند جوان جنوبی از طبقه پایین اجتماعی اقتصادی هست که هر کدام زخمها و کاستی هایی در زندگی دارن دو نفر از این جوانان با بازی مصطفی زمانی و پگاه آهنگرانی خواهر و برادری هستند که یک برادر کوچکتر از خودشون هم دارن که در سنین نوجوانی هست برادر بزرگتر بنا بر جبر زمانه و یا علاقه حرفه نوازندگی در مجالس رو انتخاب کرده و با جمع آوری چند نفر دیگه یک گروه موسیقی مجلسی رو تشکیل داده خواهر این فرد که علاقه زیادی به حرفه خلبانی داشته به علت جو متزلزل خانواده از جمله بی مبالاتی و بی بند و باری و ازدواج مجدد و ترک خانواده از طرف پدر نتونسته این حرفه رو دنبال کنه همین عامل با عامل شکستهای عشقی متعدد دست به دست هم داده و این دختر رو دچار اختلال افسردگی اساسی کرده اختلالی که در اون فرد پرخاشگری ناشی از کاستی های زندگی و افراد دخیل در این کاستی ها رو متوجه خودش میکنه و هر از چند گاهی دست به خودکشی میزنه خودکشی که در جنس مونث فریاد استمداد و کمک طلبی هست یعنی فرد نوعی از خودکشی رو انتخاب میکنه که از لحظه اقدام به عمل تا مرگ کامل مدت زمانی بگذره و اطرافیان متوجه این عمل فرد شده و برای حل مشکلاتش بسیج بشن این عمل به شکل خودآگاه و ناخودآگاه انجام میشه برعکس خودکشی در مردان که سریع منجر به مرگ میشه این دختر به دلیل همین مسایل از مردم فرهنگ و حتی کشور خودش دلزده شده و دقیقا به همین دلیل هست که از برادر تقاضا میکنه زمینه حضور اون رو در کاتماندوی نپال یا دهلی هند رو فراهم کنه و به اصطلاح اونجا به دنیا بیاد و از نو متولد بشه سوالی که اینجا پیش میاد اینه که باید از آقای عبدی پور پرسید که چرا این دختر این شهرها رو انتخاب میکنه؟؟؟علی رغم این همه شهر پیشرفته و توسعه یافته در دنیا؟برادر بزرگ خانواده هم خودش شخصیت افسرده داره با این تفاوت که جامعه امکانات و پذیرش بیشتری برای برون ریزی پرخاشگری مردان داره و برادر بزرگتر از این امکانات به همراه پناه بردن به موسقی به عنوان سوپاب اطمینان استفاده کرده و به نوعی خودش رو در تعادل نگهداشته برادر کوچکتر هم همین افسردگی رو با انزوا طلبی و تیمار سگهای زخمی برون ریزی کرده برادری که با تماشای کشمکشهای خواهر و برادر و دوستان برادرش آینده مبهم و نه چندان درخشان خودش رو از طریق اونها مجسم میکنه و این نگرانی از آینده رو تا حدی به بیننده منتقل میکنه و مخاطب رو با خودش همراه میکنه همین نوجوان با سکوت طولانی و زجرآور خودش ناگفته های زیادی رو عنوان میکنه یکی دیگر از اعضای این گروه جوانی هست که نوازنده قابلی هست و تقریبا از نوجوانی با این خانواده بزرگ شده ولی چون خانواده مشخص و هویت محکمی نداره دچار عزت نفس پایین شده و قادر به بازگو کردن درونیات خودش نیست دوست دیگر این خانواده که از قضا نوازنده و عضو گروه نیست دختری جوان هست که به نوعی نامزد برادر بزرگ این خانواده محسوب میشه که شخصیتی تقریبا همسان با این افراد داره در واقع عنصری مشترک این افراد رو دور هم گرد آورده و اون هم فقر و سرخوردگی هست ولی ماجرای اصلی و زمینه اعتراض این جوانان و نشان دادنش به جامعه و مسببین کاستی ها و سرخوردگیهای اونها از لحظه ورود صمیمی ترین دوست برادر بزرگتر شروع میشه دوستی که نقش آفرینی اون رو یکی از خواننده گان مشهور کشور یعنی رضا یزدانی ایفا کرده خواننده ای که پیش از این هم تجربه چند کار تصویری از جمله با خود مصطفی زمانی رو داشته این دوست هم نقاط مشترکش مثل سایر دوستانش فقر و آرزوهای سرکوب شده و شکستی عاطفی هست که باعث همان افسردگی در اون شده با این تفاوت که برعکس دوستش و خواهر دوستش که یکی موسیقی و دیگری پرخاشگری و خودکشی رو برای روبرو شدن با خوی افسرده انتخاب کردند این فرد کار در کشتی و سفرهای طولانی رو که به نوعی انزوا طلبی محسوب میشه انتخاب کرده و از این جهت با برادر کوچکتر دوستش نقطه مشترک داره یعنی انزوا طلبی منتها یکی با کار روی کشتی و سفر و دیگری با تیمار سگها در گوشه ای پرت دوستی که خبر نداره و یا عمدا میخود انکار کنه که خواهر دوستش از همون اول عاشقش بوده ولی این عشق رو نادیده گرفته.
حالا این دوست پس از سالها برگشته ولی متفاوت تر و پخته تر از گذشته دوستی که یک سوغاتی عجیب و مرموز از پس این سالها برای دوستان دیگر خودش آورده سوغاتی که به نوعی برآورده کننده آرزوها و بروز دهنده امیال و احساسات سرکوب شده و فرو خورده تمام این سالهاست یعنی بازی دزد و قاضی که دوست ملوان و سفر کرده گروه اون رو از ملوانان خارجی حاضر در کشتی به یادگار داره و به قول خودش وارد شدن در اون با خود فرد هست ولی خارج شدن از اون دست خودش نیست بازی که در اون هر حکمی میشه صادر کرد به جز مرگ و با برانگیختن احساسات سایر دوستان مبنی بر اینکه هر کس نصفه نیمه بازی
رو رها کنه یک بزدل ترسو هست سعی در نگهداشتن اونها در این بازی خطرناک و مرموز میکنه بازی که خیلی زود همه اعضای گروه اون رو به شدت جدی میگیرن و وقتی قرعه قاضی بنامشون میخوره تقاضاهای خطرناک و هنجار شکنانه ای از طرف مقابلشون که قرعه دزد به نامشون خورده میکنن در سکانسهای مربوط به بازی دزد و قاضی بهتر بود با احتیاط و آگاهی بیشتری از سوی کارگردان کار پیش میرفت تا فیلم از حالت اعتراضی و اصلاحگرانه به حالت هنجار شکنانه و تشویق به قانون شکنی تبدیل نشه مخصوصا که مخاطبین اصلی فیلم نوجوانان و جوانان کم سن و سال هستند که هیچ هشداری در پوستر فیلم مبنی بر اینکه این فیلم به احتمال زیاد میتونه برای مخاطب نوجوان نامناسب و خطرناک باشه داده نشده و نقطه تاریک فیلم از نظر بنده همین نکته به همراه پایان سهل انگارانه اون هست که بیشتر از اونکه هشدار دهنده باشه بیشتر همدلی مخاطب رو با دختر قانون شکن فیلم به همراه داره دختری که مخاطب بیش از حد لازم به اون حق میده و با توجه به گذشته زجر آوری که داشته مجوز هر نوع عمل و اقدامی رو بهش میده دختری که بر خلاف قواعد این بازی مرموز و خطرناک هر دو نقش دزد و قاضی رو خودش ایفا میکنه و آخرین و بزرگترین آرزو و حسرت رندگی خودش رو که همون پرواز هست رو از طریق همین بازی و با روشی قانون شکنانه و خطرناک عملی میکنه آرزویی که ایده و حکم اجرای اون رو دوست ملوان برادر بزرگش و یا همون عشق قدیمی خودش هنگام رفتن دوباره به سفر طولانی دیگر با ایما و اشاره صادر میکنه.
و در آخر اینکه آقای عبدی پور شاید تونسته باشه برخلاف فیلمهای قبلی خودش یعنی تنهای تنهای تنها و افسانه نود و هشت روایت جذابتر و مخاطب پسندتری رو ارائه بده ولی به نظر میرسه این بار روش روایت و طرح مساله مناسبی رو برای مطالبه خواسته ها و آرمانهای جوانان جنوبی که میشه اونها رو نماد همه جوانان ایرانی در نظر گرفت انتخاب نکرده در واقع میشه گفت روش حل مساله در این فیلم تین ایجری بود تا واقع گرایانه ولی در کل فیلم قابل تاملی هست که میشه از زمینه ها و حوضه های تخصصی مختلف اون رو مورد نقد و بررسی قرار داد فیلمی که خبر از پخته تر شدن کارگردانش در این حوزه از هنر و راهی که انتخاب کرده رو میده.

خدایی

طاهر خدایی

یادداشتی بر فیلم "زیر سقف دودی"

بنام خدا

در فیلم سینمایی زیر سقف دودی به کارگردانی خانوم درخشنده خانواده ای بحران زده و متزلزل ترسیم شده که سالهاست بین والدین خانواده طلاق عاطفی اتفاق افتاده و فرزند پسری که مورد اصابت شدید ترکشها و موج انفجار این طلاق عاطفی قرار گرفته و فردی با عزت نفس پایین  و در عین حال سلطه طلب بار اومده و با کمی دقت در ادامه فیلم میشه فهمید که این فرزند ماکتی امروزی و پبشرفته از پدر خانواده با بازی آقای اصلانی هست که پدر و همسری سلطه جو دیکتاتور ماب و ایرادگیر هست پدری که وظیفه پدری و همسری رو تنها در کار کار و کار برای فراهم کردن آسایش خانواده میدونه و از سهم خودش در تربیت فرزند شانه خالی میکنه و مسولیت بی مبالات بار اومدن فرزندش رو به گردن مادر خانواده میندازه هر چند که مادر خانواده با بازی خانوم زارعی هم در نوع تربیت و وضع فعلی پسرشان سهم بسزایی داره مادری که به گفته همسرش همیشه از فرزندش حمایت کرده و اجازه نداده پسرش مرد بار بیاد مادری که بعداز تولد فرزندش دیگه به وجود شوهرش اهمیت نداده و اون رو ندیده ولی همونطور که در فیلم هم اشاره میشه و با بررسی چنین خانواده هایی با این موقعیت میشه فهمید که تصورات غلط اوایل ازدواج و یا حتی پیش از ازدواج از زندگی زناشویی و همسر دلخواه باعث چنین وضعی میشه یعنی مردی که پر شورترین و معصوم ترین دختر هم دانشکده ای خودش رو برای ازدواج انتخاب میکنه ولی بعداز ازدواج اون رو مجبور میکنه خانه نشین بشه و خانه داری و فرزندداری بکنه و همسرش هم بخاطر علاقه شدید و هیجانی که به شوهرش داره قبول میکنه ولی چند سال بعد متوجه میشه علایق و شخصیت مستقل خودش رو فدای شوهر و فرزندش کرده یک نکته روانشناسی اساسی در اینجا هست که در فیلم هم بهش اشاره شده و اون هم این هست که چنین زنانی وقتی در موقعیت زن این فیلم قرار میگیرن حدود چهار راه حل رو در پیش گرفته و یکی از اونها رو به کار میگیرن که عبارتند از: اول یا طلاق میگیرن دوم دچار افسردگی شده و انرژی خودشون رو صرف فرزند یا فرزندانشون میکنن و از همسر رو نادیده میگیرن سوم دچار درماندگی و استیصال شده تبدیل به ربات یا یک پیش خدمت برای همسر و فرزندان میشن و چهارم که قابل تامل هست خیانت میکنن یعنی خیانت زناشویی چون خیانت شکلهای مختلف داره که در اینجا مجال بحث نیست و مادر این خانواده راه حل دوم رو انتخاب میکنه یعنی علاوه بر انرژی مادرانه انرژی همسرانه خودش رو هم روی فرزند سرمایه گذاری میکنه تا چیرهایی رو که از همسرش دریافت نکرده به شکلی دیگر از فرزند دریافت کنه که همون موفقیت و بالندگی فرزند هست که در اصطلاح روانشناسی عنودن و آسودن در سایه توانایی نزدیکان نامیده میشه از اون طرف شوهر و پدر خانه خبر نداره که با انتظارات و خواسته های خودش در طول زندگی و مخصوصا اوایل ازدواج زنش رو دچار اختلال پاردوکسیکال یا متضاد کرده یعنی یک زن شاد و پرشور رو که باید به دنبال علایق و فعالیتهای خودش بعداز ازدواج میرفت و اونها رو دنبال میکرد مجبور کرده خانه نشین و خانه دار بشه پس طبیعی هست که چنین زنی شور و نشاط و به دنبال اون آراستگی و زنانگی خودش رو از دست میده و قادر نیست اصلی ترین نیاز همسرش رو که نیاز عاطفی و جنسی هست رو برآورده کنه و بیشتر از اون که آرامش بخش باشه آسیب رسان میشه اینجا هم پدر خانواده دقیقا همون چهار راه حل رو در پیش گرفته با این تفاوت که اوایل که مشغله کاری داشته و زمینه های رشد اقتصادی رو مهیا میکرده از راه حل استیصال استفاده کرده و در همین زمان هر از چند گاهی به همسر اعتراض هم کرده و از اون تقاضای توجه عاطفی و جنسی کرده ولی چون با مقاومت و بی توجهی زن مواجه شده دست از تلاش کشیده و تمام انرژی خودش رو برعکس زنش که صرف فرزند کرده به کارش معطوف کرده و حالا که پس از مدتها به ثبات و آرامش مالی رسیده راه حل چهارم یا همون خیانت رو انتخاب کرده ولی اسمش رو خیانت نمیذاره بلکه این روش رو حق خودش و سهم خودش از زندگی میدونه دلیل این تفکر پدر خانواده جامعه مردسالار و شرایط عرفی و فرهنگی جامعه ایرانی در برخورد با خیانت زن و مرد هست که در برابر خیانت زناشویی مرد با ملایمت و اغماض بیشتر و پذیرش بیشتری مواجه هستیم دوباره برمیگردیم سراغ مادر یا زن خانواده که حال پس از سالها و بعداز به ثمر رسیدن فرزندش تازه به یاد همسرش میفته و تصمیم میگیره انتظارات همسرش رو برآورده کنه اینجاست که شروع به رفتن به باشگاه ورزشی و آرایشگاه جهت آراستگی و تناسب اندام میکنه غافل از اینکه کمی دیر شده و همسرش جای دیگری خودش رو ارضا میکنه حتی همین اقدام برای برآورده کردن انتظارات شوهر دستاویز و بهانه ای قرار میگیره در دست همسرش یعنی مرد خانواده برای انتقام این چند دهه بی توجهی و نادیده گرفته شدن از طرف زنش یعنی هیچ واکنشی چه منفی و چه مثبت به تغییرات ایجاد شده در ظاهر زن نشون نمیده و همین خودش برای مادر خانواده به شدت آزار ده

Taher Khoday, [03.07.17 07:08]
نده هست طوری که چاره ای به جز بیرون زدن از خانه و ترک این زندگی برای زن باقی نمیذاره چون دیگه فرزندی هم نیست که انرژی صرفش کنه چون فررند دیگه حالش از توجهات بی اندازه و افراطی مادر و بی توجهی و ملامت گری پدر به هم میخوره ولی خود همین فرزند خبر نداره که الگوهای ناکارآمد و آسیب رسان والدین رو در خودش نهادینه کرده و به رابطه خودش با نامزدش کشونده اونجایی که وقتی نامزدش یعنی دختر مورد علاقه فرزند خانواده به عزت نفس پایین  و دهن بینی اون اعتراض میکنه با پرخاش و برخورد فیزیکی پسر مواجه میشه و شرط بازگشت به رابطه رو مراجعه پسر به روانشناس با بازی خانوم حاجیان قرار میده در حقیقت دختر خانوم فرشته و ناجی نجات پسر این زوج بحران زده قرار میگیره اینجا باید متذکر شد که فیلم سعی کرده تم روانشناسانه از نوع خانواده درمانی و زوج درمانی داشته باشه ولی چون سهم اصلی از زمان فیلم صرف توصیف این خانواده متزلزل و صرف گره افکنی میشه و از اونجایی که مدیوم سینما وقت کافی برای پرداختن به جزئیات زوج درمانی و خانواده درمانی رو نداره قسمت اصلی گره گشایی فیلم مورد غفلت قرار میگیره که همون قسمت درمان توسط روانشناس هست حتی نوع برخورد پدر و مادر خانواده در برخورد با روانشناس و علم روانشناسی هم در نوع خودش جالب و بیانگر تفاوت بین زن و مرد هست اونجایی که رفتن به نزد روانشناس با استقبال مادر و عدم استقبال و حتی تخریب و نیش و کنایه پدر قرار میگیره که این خودش بحثی مفصل و جدا هست و در آخر پایان بندی فیلم قابل بررسی هست که نشان داد هرچقدر برای آغاز فیلم حوصله به کار رفته پایانش عجولانه و با بی حوصلگی سعی کرده سر و ته قضیه رو جوری هم بیاره پایانی که با خارج شدن زن دوم پدر خانواده از زندگی این زوج به شکلی مبهم و دو پهلو به پایان میرسه پایانی که به ندرت در زمینه خیانت زناشویی اتفاق میفته حتی اگه همسری که خیانت کرده پشیمان باشه و قصد بازگشت داشته باشه. و نکته آخر اینکه بها دادن خانوم درخشنده به چنین موضوعی و پیشنهاد مراجعه به روانشناس از طرف ایشون قابل تقدیر و ستایش هست در سینمای امروز ایران که تم اصلی جز سیاه نمایی چیز دیگری نیست ولی میشه با ساختن دنباله یا اپیزود دوم آبروی این فیلم ارزشمند رو حفظ کرده و در سینمای بیمار کنونی کشور جریان ساز شد.
                                   
خدایی

شیرین رحیمی

#رگ_خواب

بی شک این فیلم را دو بار باید دید, بار اول برای همراه شدن با لحظه لحظه هایی که بر "مینا" میگذرد.
برای حس کردن درد جدایی, تنهایی, سادگی و زنانگی سرخورده ی او, برای لمس کردن خنده ها و گریه هایش, و برای همراهی با زندگی "مینا"های جامعه...
و بار دوم برای لذت بردن از مجموعه ی یک فیلم خوش ساخت, کارگردانی روان نعمت الله, بازی تحسین برانگیز لیلا حاتمی, برای بیزاری از کاراکتر کامران _ نقشی که پختگی کوروش تهامی را در مسیر بازیگری نشان میدهد _, برای زنی که با علاقه به پسرش به زندگی وصل شده, یا زنی که عشق را به نوعی "خریداری" میکند و برای "پدر",نقشی بدون چهره اما به شدت تاثیرگذار در جریان داستان فیلم.
"رگ خواب" پاشنه ی آشیل انسان های جامعه ی امروزی ست, نه فقط کاراکتر مینا
همه به نوعی به جبران "کمبود عاطفی" که دارند دستاویزی می جویند; یکی چون مینا, با همه ی زنانگی بی پاسخ و سرکوب شده اش, ناخواسته عاشق می شود, یکی عشق را در "فرزند" خلاصه می کند تا زندگی را تاب بیاورد; دیگری عشق را در موفقیت, و موفقیت را در استفاده از موقعیت ها جست و جو می کند بی آن که حجم آسیبی که به آن دیگری رسانده را دریافته باشد...
این فیلم زن را با همه ی وازدگی ها و سرخوردگی های زنانه ش به تصویر نمی کشد; بخش کوچکی از پهنه ی بیکران زن بودن را انتخاب کرده, به زیبایی لمس و زیباتر به تصویرش می کشد.
زیبا از آن نظر که عشق را پلشت نمی کند, رد نمی کند و بالاتر از آن قضاوت هم نمی کند, مینا را به خاطر عاشقی به صلابه نمی کشد, حتی کامران را هم با همه ی نابکاری قضاوت نمیکند... بیننده را در همان ابتدای داستان با روایتِ درد دل های ناگفته ی مینا خطاب به پدرش همراه میکند, همراه با فیلم و همراه با مینا
از همان لحظه که پله های دادسرا را با سر و وضعی به هم ریخته پشت سر می گذارد تا لحظه ای که از پله های اضطراری بالا می رود تا در پناه عشق, لختی بیاساید...
خنده ها, گریه ها, بیم و امید, وابستگی ها و دلبستگی های مینا, عشق و ناامیدی اش, خواب و بیداری, تحقیر و طغیان کردنش همه و همه دیدنی و دردآور و در عین حال هنرمندانه و ستایش پذیر است, چه در بیان داستان و تصاویر فیلم و چه در هنرمندی لیلا حاتمی که بی اغراق یکی از درخشان ترین نقش های ماندگار او در سینمای ایران محسوب می شود.
گفتنی راجع به این فیلم زیاد ست, هر پلان داستانی و هر سکانس دنیایی گفتنی دارد, ولی آنچه را نمی توان وصف کرد مدت زمان همراهی با "مینا" از دید کارگردان "رگ خواب" است. فیلمی که دور از شعار "فمینیست گرایی" و توسط یک مرد ساخته شده,
فیلمی که زندگی ققنوس وار "زن" را به تصویر می کشد...
هنوز هم معتقدم این فیلم را دو بار باید دید...

شیرین رحیمی

خدایی

فیلم  #رگ_خواب


بنام خدا
آقای نعمت الله به همراه نویسنده خودش در رگ خواب خواسته یا ناخواسته زندگی دو تیپ بارز شخصیتی رو به تصویر کشیده 
اولی شخصیت وابسته و به شدت مهرطلب با بازی خانوم حاتمی و دومی شخصیت دون ژوان یا سواستفاده گر با بازی آقای تهامی 
شخصیت محوری فیلم یعنی مینا همونطور که گفته شد شخصیتی وابسته و به شدت مهر طلب داره که علتش رو میشه در گفته های خودش که روایتگر فیلم هست فهمید یعنی مرگ زود هنگام مادر و عدم توانایی و آگاهی پدر در درک روحیات و نوع محبت لازم به فرزند دخترش هست فرزند دختری که به دلیل خلا وجود موجودی بنام مادر که  تا دوران بلوغ فرزندان مخصوصا دختران نقش حیاتی در زندگی اونها داره باعث شده مینا به طور کامل اجتماعی نشه و از رشد یکی از مهمترین ویژگیهای شخصیتی یک انسان در دوران بزرگسالی یعنی خود کار آمدی محروم بشه تا جایی که بخاطر این محرمیت و فقدان حتی تحصیلات رو هم نیمه کاره رها کنه و به خاطر ویژگی شخصیتی بارز خودش با اولین فردی که در مسیر زندگیش قرار میگیره ازدواج کنه یعنی همسر اولش البته جدا از نقش خود مینا در این انتخاب اشتباه پدر هم نقش داشته چون نتونسته حامی و پایگاه مناسبی برای دخترش باشه با وجودی که هرگز دست روی دخترش بلند نکرده ولی همونطور که مینا توصیف میکنه نگاه ملامتگری داشته پس والد ملامتگری بوده یعنی مضر ترین و خطرناکترین والد برای هر فرزندی برای همین بوده که مینا برای رهایی از این ملامتگری و اثبات خود به پدر و نشون دادن کارآمدی خودش دست به ازدواجی اشتباه میزنه که پس از شکست در اون روی برگشت به نزد پدر رو نداره اینجاست که ویژگی وابستگی و مهر طلبی دوباره بیش از پیش به کار افتاده و مینا رو به سمت انتخاب اشتباه بعدی سوق میده ولی این بار خطرناکتر و جبران ناپذیرتر از اشتباه قبلی چون این بار مینا به دام یک دون ژوان میفته .

دون ژوان ها افرادی به ظاهر موجه و متین و قابل اعتماد و اتکا هستند در حالی که کاملا برعکس هست این افراد که نیت اصلی اونها سواستفاده جنسی و جسمی و  روحی از افراد هست بر خلاف بقیه مردان هوس باز ظاهر و رفتاری هیز ندارن این افراد در هر طبقه اجتماعی وجود دارن و در همون طبقه خودشون خاص هستند اسم شخصیت هم اگر عمدی باشه هوشمندانه و مناسب این شخصیت هست یعنی کامران قربانیان این افراد میتوانند دختران و زنانی از همه تیپهای شخصیتی باشند ولی بهترین قربانیان اونها همین شخصیتهای وابسته و مهرطلب هستند .

همونطور که در فیلم نشان داده شد این افراد آدرس اصلی محل زندگی خودشون رو به قربانیان فاش نمیکنن و بعداز اولین بهره کشی جنسی و چندمین بهره کشی جسمی و روحی اونها رو ناگهان رها میکنن و اگر تصادفا دوباره با قربانی روبرو بشوند شدیدا پرخاشگر میشوند تا جایی که اگر لازم باشه دست به قتل قربانی میزنن ولی اکثر قربانیان این نوع شخصیت دست به خودکشی میزنن و یا در مراکز روانی بستری میشوند و در آخر اینکه در سینما مرسوم شده که مخاطب با نقش مینا همذات پنداری و همانند سازی کرده و از شخصیت کامران بیزار بشه در حالی که اگر مینا بیشتر از دیگران مقصر نباشه کمتر نیست چون انتخاب خودش بوده و دانش کم و ناکارآمد خودش که باعث وضع فعلی شده .

یادآوری این نکته هم ضروری هست که آقای نعمت الله اونطور که باید و شاید نتونسته یک دون ژوان رو به تصویر بکشه در حالی که آقای کوروش تهامی توانایی این کار رو داشت ولی از متن و خواسته کارگردان و نویسنده فراتر نرفته ولی شخصیت مهر طلب و وابسته خوب تصویر شده و خانوم حاتمی با هنرمندی تمام از عهده این کار برآمده در کل فیلم نمره قابل قبول دریافت میکنه هر چند قدرت پیامی که باید میداد و میخواست بده زیاد قوی نبود
                                   
خدایی

ش. رحیمی

"خوب, بد, جلف"

سابقه ی درخشان پیمان قاسم خانی, در طنز نویسی و خلق موقعیت های کمدی, با ساخت این فیلم که بیننده را خندان راهی میکند, تثبیت شد.
این فیلم بی شک یکی از بهترین ساخته های خوب و ماندگار سینمای کمدی ایران در سالیان اخیر است.
با فیلمنامه ای ساده ولی نه سطحی, که به بهترین شکل شخصیت پردازی شده و با وجود حضور ستارگان قدیم و جدید سینمای ایران در صحنه هایی کوتاه, کمترین اثری از تحمیل شخصیت های اضافی به داستان, به چشم نمی خورد.
خط سیر اصلی داستان, هم راستا با اتفاقات فرعی جلو می رود بی آنکه احساس شود صحنه ای خارج از چارچوب در فیلم گنجانده شده و یا نکته ای نیمه کاره رها شده است.
ویژگی مثبت دیگر, اینکه فیلم اسیر شعارزدگی, هزل و هجو و یا ادعای روشنفکری طنزگرایانه نشده و خیلی ساده, ساخته شده تا بیننده از دیدن فیلمی خوش ساخت در ژانر کمدی - کلامی و موقعیت - لذت ببرد.
بازی سه شخصیت محوری, خوب و روان و باورپذیر است, شخصیت های دیگر داستان هم هریک نقشی ارزشمند و اثرگذار در فیلم ایفا کرده و بر جذابیت ماجرا افزوده اند.
این اتفاق خوب را به فال نیک گرفته و امید به شکوفایی بیشتر سینمای ایران در ژانر کمدی داریم.

با احترام
ش. رحیمی

ش. رحیمی

ویلایی ها

نام دو پهلوی فیلم, در کنار روایت اتفاقات جنگ از زاویه ای که کمتر به آن پرداخته شده, در کنار بازی های خوب و روان بازیگران و دوری از شعارزدگی, بیننده را به خوبی با خود همراه می کند.
صحنه های عاطفی فیلم به خوبی پرداخت شده: زن پا به ماه, زنی با 4 فرزند, زنی که از شوهر خود/ علیرغم علاقه ای که به او دارد/ ناراضی است و دختر و پسری که بین شان, علاقه ای ناگفته, شکل گرفته از یک طرف, و محبت مادرانه ی دو مادر نسبت به فرزندان رزمنده شان, به زیبایی تصویرسازی شده.
نکته ی مثبت دیگر این که این فیلم نه جنگ ستیز است و نه جنگ طلب
اصولا در این فیلم هیچ چیز نه کاملا سیاه است و نه کاملا سفید; هیچ چیز و هیچ کس کامل نیست,چه  جنگ و چه عناصر فیلم!
پیرزنی که نوه های خود را می دزدد تا پدرشان را ببیند!
مادرشوهری که حاضر نیست به نفع دل عروس, از ماندن در کنار پسرش خودداری کند!
زنی که به هر قیمت میخواهد از جنگ بگریزد!
زنی که از دید همه: همسر, زنان دیگر و حتی خودش; باید الگوی کامل فداکاری باشد و نیست!
همگی خاکستری هستند; انسان وار تلاش میکنند زنده بمانند و در نهان نجات خود را بر دیگران ارجح میدانند, ولی نه از سر بدخواهی; آنها فقط انسانند و همین ویژگی های انسانی شخصیت ها, فیلم را پذیرفتنی کرده و بیننده را خسته نمیکند!
شاید تنها نکته ی فیلم که میتوانست طور دیگری شکل بگیرد و نگرفت, صحنه ی حمله ی هوایی و شلیک رگبار به ویلایی های در حال فرار است که بدون زخمی و کشته شدن کسی تمام می شود!
در کل, این فیلم به خوبی از زوایه ی زنانه و پشت جبهه جنگ را بررسی می کند, بی آنکه شعار بدهد.
پایان باز فیلم, چشم انتظاری همیشگی خانواده ها و بیم و امید آنان برای با خبر شدن از وضعیت همسران و پسران را به تصویر میکشد;  انتظاری که برای خیلی ها هنوز هم پایان نگرفته است...

#ش_رحیمی

ا . ر

یادداشتی بر فیلم تحسین برانگیز #ویلایی ها



بنام حق 

#فیلم ویلایی ها

آدمها فکرمیکنن طرز فکر الانشون بهترین فکری هست که دارن ولی حتی خیلی زود ورق برمیگرده واشتباه روشن میشه،طرز نگرش یک فرد(آقا یا خانوم میتونه باشه فرقی نداره دراین فیلم نقش اصلی زن هست)نسبت به مسائل شخصی وخانوادگی اش درمعرض جدال قرار میگیرد وشرایطی که ناخواسته درآن قرارمیکیرد وطرز برخوردها درهمان شرایط یکسان برای همه،ودرک ولمس لحظه ها،ناجیش میشودومنتهی به نتیجه گیری اش میشود.در این فیلم نقش محیط  درتغییر عملکردها به خوبی نمایش داده شده.